به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مرزداران؛ صبح ۲۲ بهمن، ساعت ۹:۳۰ دیدم دختر چهار سالهام مرا صدا میزند، با چشمانی پر از اشتیاق، از خواب بیدار شده بود. او که تنها چهار سال داشت، از دیشب بعد از شنیدن بانگ اللهاکبر و شعارهای مرگ بر آمریکا، اصرار میکرد که فردا حتماً او را به راهپیمایی ببرم. انگار شوق حضور در این رویداد بزرگ، خواب را از چشمانش ربوده بود. با عجله برای رفتن آماده شدم اما دیدم حال دخترم اصلا خوب نیست .
هوا بس ناجوانمردانه سرد بود؛ متوجه شدم دخترم سرماخورده است و اگر او را ببرم وضعیتش بدتر میشود.
به ناچار گفتم: تنها میروم و خانه را با چشمان اشکآلود دخترم ترک کردم و راهی محل شروع راهپیمایی شدم.
سردی هوا از طرفی آدم را کلافه میکرد از طرفی نیز تاکسیها گاهی پر از مسافر به سمت محل راهپیمایی میرفتند و یا با خانواده خود به راهپیمایی میرفتند و مسافر سوار نمیکردند.
کمی مسیر را تا ایستگاه بعدی پیاده رفتم تا برای سوارشدن وسیله نقلیه پیدا کنم؛ اما هیچ وسیله نقلیهای پیدا نشد.
کمکم از رفتن ناامید شده بودم؛ چون هم از طرفی سرما فشار میآورد و هم از طرفی خیلی دلم میخواست در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت کنم .یکباره تلفن همراهم زندگ زد.
پدرم بود؛ پشت خط گفت: راهپیمایی نمیروی؟ با خوشحالی گفتم: چرا در ایستگاه بعدی منتظر شما هستم.
هوای شهر ماکو کمی آفتابی و پر از جنبوجوش بود؛ اما هوا خیلی سرد بود. خیابانها و میدانها با پرچمهای سهرنگ ایران و ریسههای رنگارنگ تزیین شده بودند. فضای شهر مملو از جمعیت بود؛ خانوادهها، جوانان، نوجوانان و حتی سالمندان، همه با شور و نشاط خاصی به سمت محل شروع راهپیمایی در حرکت بودند. تعداد تاکسیها کم بود، زیرا بسیاری از رانندگان خود به راهپیمایی رفته بودند. مردم با پای پیاده یا با درخواست سوارشدن به ماشینهای شخصی، راهی محل تجمع میشدند.
قبل از رسیدن به محل شروع راهپیمایی، بخشی از خیابان توسط راهداران و پلیس مسدود شده بود. از پدرم خواستم ماشین را نگه دارد تا قسمتی از مسیر را که توسط راهداران و پلیس مسدود شده بود، پیاده بروم و زودتر به شروع راهپیمایی برسم. از دور، گروههایی از مردم را میدیدم که از صبح زود به سمت محل تجمع حرکت کرده بودند. در خیابان امام خمینی (ره)، مقابل ساختمان مخابرات محله شیرباشی، جمعیت زیادی از اقشار مختلف جامعه گرد هم آمده بودند. دانشآموزان، دانشجویان، طلاب، کسبه، نظامیان و حتی کارمندان ادارات مختلف، هر کدام با پرچمها و پلاکاردهای خود، فضایی پر از هیجان و وحدت ایجاد کرده بودند.
تلفیق سوزِ سرما و شورِ راهپیمایی ۲۲ بهمن، سوزش عجیبی در وجودم ایجاد کرده بود، گویی که بدنم از داخل گرما زده شده و از خارج یخ زده باشد.
هوا به قدری سرد بود که دستان انسان یخ میزد، اما شور و اشتیاق مردم چنان بود که هیچکس به سرمای هوا توجهی نداشت. در میان جمعیت، پرچمهای کوچک ایران توزیع میشد. بچهها با دیدن پرچمها، چشمانشان برق میزد. تعدادی از بچهها مسئولِ توزیعِ پرچم را قسم میدادند که به آنها نیز پرچم بدهد.
از میکروفون، فرد شعارخوان به همه مردم خطاب داد: آقایان تشریف بیاورند جلو و خانمها در عقب راهپیمایی بایستند؛ پرچم بلند 30 متری بین مردم باز کردند و اعلام کردند همه از کنارههای این پرچم بگیرند. تعدادی از بچههایی که درخواست گرفتن پرچمهای کوچک را داشتند با شنیدن این موضوع سریع به سمت پرچم بزرگ آمده و با شور و شوق کنارههای آن را گرفتند.
دستهای از نارنجیپوشان شهرداری که همان پاکبانان و رفتگران هستند به چشم میخورند که بهصورت جمعی در این راهپیمایی شرکت کردهاند.
مسئولان در صف اول پشت بنر اصلی ایستادند و ساعت ۱۰:۳۰ راهپیمایی آغاز شد. در میان شور و شعارهای انقلابی، فریادهای «مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا» به وضوح شنیده میشد. مردم با تمام وجود، شعار «لبیک یا خامنهای» سر میدادند که نشاندهنده وفاداری و عشق مردم به رهبر معظم انقلاب بود.
به یکباره احساس کردم در صدای شعارخوان گرفتگی ایجاد شد؛ معاون هماهنگکننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که من را میشناخت، اشاره کرد که در صورت امکان کمی به شعارها کمک کن؛ من نیز با اشتیاق میکروفون را گرفتم و در ابتدا به رسم ادب و اطاعتی که نسبت رهبر خود، حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) داشتم در ابتدا شعار «وای اگر خانهای حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد» سر دادم.
در میان راه، چشمم به جانبازی افتاد که روی ویلچر نشسته بود و با وجود تمام سختیها، خود را به این جشن ملی رسانده بود. حضور این قهرمانان دفاع مقدس و دیگر افراد سالخورده و خاک خورده انقلاب، عمق عشق و وفاداری مردم به آرمانهای انقلاب را نشان میداد. اینان کسانی بودند که روزی سینه سپر کرده و مقابل ظلم ایستاده بودند و امروز، با وجود کهولت سن، هنوز هم برای گرامیداشت پیروزی انقلاب حاضر میشوند.
سردی هوا به قدری بود که تظاهراتکنندگان یک دست در جیب و یک دست مشت کرده شعار میدادند. هوا به قدری سوز سرما داشت که میکروفون در دستم یخزده بود و هم میخواستم میکروفون را به کسی بدهم و دستانم را در جیبم بگذارم هم میخواستم به شعار ادامه دهم.
پس از سر دادن چند شعار، اصلاً متوجه نشدم که به پایان مسیر و مقابل جایگاه رسیدیم؛ یک نفر آمد به من گفت میکروفون را بالای جایگاه ببر.
بعد تحویل میکروفون و قرائت قران، حجتالاسلام سید محمد هاشمی امام جمعه ماکو شروع به سخنرانی کرد؛ ارزشها و دستاوردهای انقلاب را برشمرده و با قبل از انقلاب مقایسه کرد و به تبیین انتشار انقلاب به سراسر جهان از زبان امام راحل پرداخت.
بعد از سخنرانی امام جمعه، قطعنامه قرائت شد و ما نیز در پایان هر بند با شعار اللهاکبر خامنهای رهبر بندهای قطعنامه را تأیید کردیم.
با پدر خود مشغول صحبت بودم که حرارت عجیبی به صورتم خورد و کمی سوزش سرما را کم کرد؛ متوجه شدم پرچم آمریکا و اسرائیل وسط میدان به آتش کشیده شده است و مردم شعار سر میدهند.
با وجود این همه گرانی، مشکلات اقتصادی و معیشتی که در مملکت وجود دارد، مردم ماکو باز نیز با حضور پرشور و کم نظیر خود نشان دادند پای آرمانهای این انقلاب ایستادهاند تا به دشمنان بفهمانند که همواره رهرو راه شهدا و امام شهدا بوده و در مقابل دشمنان از پای نخواهد نشست و همیشه مطیع امر رهبر خواهند بود.
امسال نیز مانند سالهای گذشته، خانوادههای ماکویی با هر اعتقاد و مذهبی، پیروزی انقلاب را گرامی داشتند. حضور پرشور مردم، بهویژه نسل جوان و نوجوان، نشاندهنده این بود که آرمانهای انقلاب همچنان زنده و پویا است. در میان جمعیت، کودکی با لباس نظامی توجه مرا جلب کرد که عکسی از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را در آغوش گرفته بود و با فریادهایش، حمایت خود را از مظلومان جهان نشان میداد.
حضور دهه هشتادیها و نودیها در راهپیمایی امسال، نیز به چشم میخورد. این نسل جوان، با شور و اشتیاقی وصفناشدنی، فریادهای انقلابی سر میدادند و روح تازهای به راهپیمایی بخشیده بودند. این موضوع مرا به یاد بیانات رهبر معظم انقلاب انداخت که فرموده بودند: این انقلاب تا ظهور مهدی موعود (عج) به بالندگی خود ادامه خواهد داد.
راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال نیز مانند سالهای گذشته، باشکوه و عظمت برگزار شد. حضور پرشور مردم، بهویژه نسل جوان، نشاندهنده این بود که انقلاب اسلامی نهتنها زنده است، بلکه هر سال پرشورتر و استوارتر از قبل به پیش میرود. این فرهنگ انقلابی، سینهبهسینه به نسلهای آینده منتقل میشود و درخت انقلاب روزبهروز تنومندتر میشود.
انتهای خبر/